روایت شب هایی که صبح نمی شد...

به گزارش ناق، خبرنگاران/گیلان دوست دارم به تک تک افرادی که این روزها نسبت به کرونا بی خیال هستند از سختی شب هایی بگویم که برایم صبح نمی شد...

روایت شب هایی که صبح نمی شد...

حاج خانم صدایش می نمایند؛ بانویی که در آستانه دهه ششم زندگی است. گفتم می خواهم از روزهایی که درگیر کرونا بود بشنوم. گفت: خدا نصیب هیچکس نکند. ایکاش مردم بیشتر رعایت می کردند و زنجیره انتقال قطع می شد، نه اینکه نزدیک به یک سال هنوز هم خانواده ها نگران بیماری و خدای ننموده از دست دادن عزیزانشان باشند.

قرار شد تماس بگیرم و زنگ زدم. با مهربانی جوابم را داد و آنقدر شمرده و آرام آرام از خاطرات سخت آن روزها تعریف می کرد که غرق صدای مهربانش شدم، اصلا یادم نبود در خصوص یک فاجعه می شنوم. انگار کرونا را فراموش نموده بودم؛ همانطور که این روزها، روزهایی که چیزی به یک سالگی اش نمانده، ولی هر بار کرونا را فراموش کردیم و جدی نگرفتیم، آنقدر که این مهمان ناخوانده جا خوش نموده و گویی هوس سفر ندارد.

به خودم آمدم و دیدم حاج خانم قصه تلخ شب های پردردی را می گوید که برایش صبح نمی شد.

نمی دانم چطور مبتلا شدم؟!

دوم اسفند بود، اعلام کردند یک جور مریضی مسری آمده و گفتند که باید بهداشت فردی را رعایت کنیم. من هم به صورت جدی رعایت می کردم. یک هفته بعد حس کردم سرما خوردم، همه بدنم درد می کرد، کوفتگی داشتم و روز به روز حالم بدتر می شد. همه می گفتند سرما خوردی، حالم بهتر نشد که به ناچار رفتم دکتر، ولی هر دارویی که تجویز کردند حالم بهتر نمی شد، به ناچار پیش سه پزشک ویزیت شدم. ولی انگار نه انگار...

تب و لرز داشتم. تجربه تلخی که در کل سال های عمرم نداشتم. حالم که بدتر شد به بیمارستان رازی رشت رفتم. در اولین اقدام از ریه هایم عکس گرفتند و بلافاصله دستور بستری دادند، در کما بودم و اکسیژن خونم زیر 30 بود و هیچ امیدی به زنده بودنم نداشتند. معجزه شد. 10 روز در بیمارستان بودم و پرستاری شدم. به محض بستری شدن برایم ماسک اکسیژن وصل کردند. دو شب اول بیمارستان هیچ چیزی از محیط اطرافم متوجه نمی شدم.

کادر درمان سنگ تمام گذاشت

اولین دوره ای بود که بیماران کرونایی در بیمارستان بستری می شدند. در واقع با یک چیز ناشناخته روبرو بودیم، همه می ترسیدند و نمی دانستند چه می گردد. روزهایی بود که چند نفر از پرسنل بیمارستان رازی تازه فوت نموده بودند.

پرستارها و دکترها که بالای سرمان می آمدند با التماس می گفتند شما را به خدا قسم رعایت کنید، به دوستان و آشناهایتان بگویید رعایت نمایند، همکارانمان را از دست دادیم و استرس زیادی داریم و دو هفته است که به خانه نرفتیم... همه اینها در روحیه کادر درمان تاثیر گذاشته بود؛ البته ما بیماران هم در آن شرایط درک درستی از اتفاقات پیرامونمان نداشتیم، ولی کادر درمان علیرغم همه سختی ها، به خوبی مراقب بیماران بودند.

آن زمان من حالت خواب و بیدار بودم. در واقع بیشتر خواب بودم و اندکی هم که بیدار می شدم با بی حالی و رمقی که دیگر در جانم نمانده بود دور و اطراف را نگاه می کردم؛ هر چند همان چیزی را هم که می دیدم و درک می کردم مرا می ترساند؛ چراکه فقط بیمار و بدحال بود.

مدارا با کرونا بازی با سلامت یک جامعه است

حاج خانم که شکر خدا این روزها حالش خوب است می گوید: قدر سلامتی خود و اطرافیانتان را با جان و دل بدانید. آن روزهای تلخ، سلامتی بزرگترین آرزویم بود. مدام فکر می کردم چرا من؟ کجا بی دقتی کردم؟ چرا اینطور شد؟ و مدام با خودم می گفتم باید بیشتر رعایت می کردم و باورم نمی شد که مریض شدم.

حاج خانم گفت همه دوست داریم سلامت باشیم و اگر کرونا را جدی نگیریم و این روزها قرنطینه و دستورالعمل های بهداشتی را رعایت نکنیم اولین کسی که ضربه می بیند خودمان هستیم. اگر با کرونا مدارا کنیم و توصیه های بهداشتی را جدی نگیریم، در واقع با سلامت تک تک شهروندان در جامعه بازی نموده ایم.

بی تفاوتی زنجیره انتقال کرونا را طولانی نموده

وی با بیان اینکه بعد از بهبود از بیماری مشکل خاصی نداشته است، اضافه نمود: 10 ماه از آن روزهای سخت گذشته. روزهایی که تمام نمی شد و شب هایی که به صبح نمی رسید. دوست دارم به تک تک افرادی که این روزها بیخیال کرونا هستند از سختی شب هایی بگویم که برایم صبح نمی شد...

حاج خانم ادامه می دهد شاید اگر همه مردم این بیماری را جدی تر می پنداشتند و به توصیه های بهداشتی جدی تر عمل می کردیم، حضور این ویروس در جامعه اینقدر طولانی نمی شد و امروز شاهد ریشه کنی آن در جامعه بودیم. بعد از آن اتفاق خیلی محتاط شده ام و بیشتر رعایت می کنم و توصیه من به مردم این است که در خانه بمانند و تا جایی که می توانند رعایت نمایند.

این یکی از هزاران تجربه تلخ از اولین روزهای ورود مهمان ناخوانده بود، مهمانی که به هزار و یک دلیل در آستانه یک ساله شدنش هستیم و هنوز افتان و خیزان از کنار عواقب جبران ناپذیر کرونا می گذریم. قطعا هیچ کس و هیچ چیز به اندازه خودمان با رعایت دستورالعمل های بهداشتی نمی تواند در شکست این ویروس و ریشه کنی آن نقش داشته باشد.

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 13 دی 1399 بروزرسانی: 13 دی 1399 گردآورنده: nagh.ir شناسه مطلب: 1313

به "روایت شب هایی که صبح نمی شد..." امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایت شب هایی که صبح نمی شد..."

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید